دفتر مجله هميشه شلوغ است و هر كسي به كاري مشغول. طبق معمول و عادت هميشگي سركي كشيدم به اتاق سردبيري كه هميشه "خان بزرگ" توي شلوغي ميز تحرير (عليرغم جثه بزرگ و تنومندش) پشت آن گم بود.

از دود و عطر توتون پيپ هم فهميدم كه ايشان (به زعم خودشان) حضور دارند، آن هم چه حضور حجيمي! و سلامي، كه ديدم صورت خان بزرگ پشت كتابي پنهان است و فقط گوشه هاي سبيل مبارك از طرفين كتاب بيرون زده است و چنان حضرتش غرق در مطالعه اند كه جرات سلام دوباره از من سلب شد. ايستادم و كنجكاوانه به جلد كتاب خيره شدم، نخير اشتباه نميكردم، "نانگا" را مطالعه ميفرمودند! اولش جا خوردم و گمان بردم بعد از جنجال مقالة‌ "چرا شكار؟" حضرت دانايي تفنگش را ماچ كرده و گذاشته صندوق خانه و قرار است فقط با قلم به شكار برود! آخر مثلاً خود ايشان "سبز" هستند! و اگر هم شكار رفته اند در زمانهاي قديم و صد البته براي ارتزاق بوده، آن هم درست زماني كه گوشت گوسفندهاي كاغذ خور (حتي از نوع كوپني يخ زده اش) گير هر بني بشري نمي آمد. (نه حالا كه ماشاءلله نعمت از در و ديوار ميبارد!) آنهم براي پر كردن معده اي كه بايستي بار انرژي رساندن به آن جثه عظيم! و آن مشغله فراوان را يك تنه بدوش بكشد، شايد هم براي لحظه اي وهم برم داشت كه استاد مقالات كوهنوردي مجله را خوانده و علاقه مند شده تا به جاي "تيري كردن" جماعت چهارپا، به كوهنوردي روي آورده تا پس فرداي قيامت خون چهارتا گراز و هشت تا قوچ و چهارده تا كفتر چاهي به گردنش نيفتد!

خلاصه هر فكري كردم جز اينكه ايشان دنبال سر نخي هستند كه به كوچه علي چپ " آن بالا چه خبر است؟" ختم ميشود و بعد هم اول قضيه خفت خود ما را كه تنور كوهنوردي مجله را نان ميچسبانيم بچسبد كه:"د يالا جواب بده، فقط بلدي از هر جايي كه گير آوردي بري بالا!" ما هم كه هر وقت ايشان افاضه ميكنند از ترس و خجالت سرمان را پايين مي اندازيم يا پشت سر حاج حميد ذاكري (حفظ الله تعالي) كه خيلي جيگر ببر خورده و دل شير دارد قايم ميشويم، فوري چشمي گفتيم و جيم شديم.

اما براستي آن بالا چه خبر است؟

به هر حال اميد است كه دوستاني كه علاقه مند به صفحات كوهنوردي مجله هستند به رگ غيرتشان بر بخورد و قلم هاي تيزشان را در دفاع از حريم كوهستان و به عنوان حصار و پرچين (ورود شكارچي ممنوع) درآورند و به ياري ما بشتابند و گر نه خدا عالم است كه در شماره بعدي بجاي حقير، جنازه اي مانده باشد بر جا از جنگ عظيم بين تفنگ داران كوهستاني و صاحب اين قلم. و نهايت اينكه: ايهالجماعت كوهنورد! بشتابيد و قلم هاي كوبنده تان را از نيام بركشيد و بر تفنگ هاي جيوان كش بشوريد و گر نه فردا پس از قتل عام پلنگ و ببر و آهو، شكارچيان شما را در هنگام صعود نشانه خواهند رفت!!

غلامعباس جعفري - آن بالا چه خبر است؛ مجله شكار و دوستداران طبيعت، خرداد ۱۳۷۲، شماره ۱۵، صفحه ۳۰.