امسال هم مثل هرسال در ابتدای تیر ماه قرار سالانه مان را اجرا کردیم. قرارمان برای برنامه امسال سفری ۵ روزه به دره نیگا و پیمایش آن بود. برای این منظور به مسیر معمول دریاچه گهر وارد شده ولی بعد از رسیدن به گردنه گله چیر مسیر را به سمت راست و در کف دره مجاور که به دره گردو و دره خرسها هم معروف است تغییر داده تا به کف دره برسیم. نکته مهم در مورد این مسیر قسمت انتهایی آن است که باید ۱۰۰ متر ارتفاع نهایی را از مسیری بزرو واقع در دیواره سمت چپ دره پیمود که دقت بالایی را در یافتن و پیمایش مسیر میطلبد. در حقیقت این قسمت باید حتما به همراه راهنمایی آشنا به مسیر طی گردد.
تعداد افراد حاضر در برنامه امسال دوازده نفر بود که بزرگترین گروه ما در طی سالهای اخیر بود. ۶ نفر از این افراد برای اولین بار بود که به این منطقه می آمدند که ۴ نفرشان از دوستان جدید ما و از خوانندگان قدیمی این وبلاگ بودند. تعداد زیاد افراد گروه علیرغم مزایای خاص آن، در عین حال معایبی هم دارد که بعضا نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت. عمده ترین مشکل در این بین اختلاف سلیقه ها و برخوردهای منتج از آن است. در گروه ما تصمیم گیری به صورت جمعی و نظر حداکثری است که معمولا نظرات افراد با سابقه تر به دلیل آشنایی بیشتر با شرایط محلی و گروه مورد موفقیت کل گروه قرار میگیرد و همه از آن تبعیت میکنند ولی در بحث همکاریها بعضا مشکلاتی به چشم میخورد. در حقیقت در تیم های طبیعت گردی افراد باید احساس مسئولیت داشته و هر یک با برعهده گرفتن وظیفه ای به سایر افراد کمک کنند و در واقع کسی میهمان و تماشاگر صرف نمیباشد. در این برنامه هم متاسفانه این مشکل وجود داشت و رفتار یکی دو نفر از حاضرین به گونه ای بود که باعث ناراحتی تعدادی از اعضای قدیمی تیم گردید. البته من و کامران که قدیمیترین هسته این گروه بوده و تجربه موارد مشابه را در گذشته داشتیم خیلی زود متوجه قضیه شده و جلوی بروز واکنش از سوی بقیه افراد را گرفتیم ولی بعضا شاهد برخوردها و متلک هایی که در این مورد رد و بدل میشد بودیم.
برنامه امسال علاوه بر مبدا آن، تفاوت دیگری نیز با برنامه سال قبل داشت و آن برنامه ما برای یک شب توقف در میانه مسیر برگشت در دره نیگا بود. همانطور که سال گذشته هم نوشتم قرار بود در سال گذشته نیز قرار بود یک شب در میانه مسیر توقف داشته باشیم ولی در صحبتهاي آخرين شب حضور در دره، كامران با پيش كشيدن مسئله امنيت محل اطراق، پيشنهاد كرد كه كل مسير را در يك روز طي كرده و تا شب خود را به روستاي عمارت برسانيم و در نهايت پس از بحثهاي مختلف و اعلام نظرات اعضاي گروه، پيشنهاد كامران مورد موافقت قرار گرفت ولی امسال همه افراد با توجه به تعداد زیاد افراد گروه که امنیت بیشتری را برای ما ایجاد میکرد ولی از طرفی باعث کندی سرعت حرکت ما میگشت با این مسئله موافق بودند.
بزرگترین مشکل ما در این سفر هم در روز اول مسیر بازگشت اتفاق افتاد.
قرار بود اعضای تیم در مسیر بازگشت به دو گروه پیشرو و ماهیگیر تقسیم گردند. ۷ نفر گروه پیشرو باید زودتر به راه افتاده و خود را به محل اتراق بعدی میرساندند تا ضمن برپایی چادرها، محل اطراق را برای شب مانی آماده کرده و در صورت وجود وقت اضافی، به گردش و عکاسی در اطراف آن محل بپردازند. گروه ماهیگیران هم قرار بود به فاصله حدود نیم ساعت با گروه اول حرکت کرده و خود را تا ساعت ۷ بعدازظهر به محل اطراق رسانده و در این بین ماهی مورد نیاز برای شام را نیز صید نمایند. راهنمایی گروه اول به عهده من و کامران بود. در گروه دوم نیز برادرم فرهاد راهنما بود و حضور مسعود که سفرهای متعددی به این دره داشت باعث آسودگی خیال ما بود. تنها نگرانی ما در این برنامه پیچ خوردگی مچ پای کامران در روز قبل بود که میتوانست باعث آزار او در طی مسیر گردد.
مشکل ما از صبح روز حرکت آغاز شد. فردی که به طور معمول وظیفه آماده کردن صبحانه را به عهده داشت (پختن خوراک لوبیا و یا عدسی) در واکنش به آنچه تنبلی تعدادی از افراد میخواند وظیفه خود را انجام نداد و سایر افراد در زمان بیدار شدن (ساعت ۹ صبح) متوجه این قضیه شدند. برای پیشگیری از هرگونه ناراحتی مضاعف کامران شخصا به آماده کردن صبحانه پرداخت. این قضیه باعث شد صبحانه ای که همیشه ساعت ۹ الی ۱۰ آماده بود تا ساعت ۱۲ ظهر آماده نشود. در این بین در زمان سرگرم شدن من و کامران به جمع آوری بقایا و زباله های به جای مانده از گروه و سوزاندن آنها، دو نفر از افرادی که قرار بود در گروه ماهیگیران و به دنبال گروه پیشرو باشند، برای سبک ماندن کوله هایشان در زمان ماهیگیری، پیش از تقسیم بارهای عمومی محل اطراق را ترک کرده و به کنار رودخانه رفتند. غیبت این دو نفر باعث شد که مابقی گروه ماهیگیران هم به دنبال آنها رهسپار گردند و بدین ترتیب جای دو گروه در طی مسیر عوض شد.
به دنبال راه افتادن آن گروه و ناراحتی من، کامران از من خواست تا به همراه ۳ نفر از دوستان جدید گروه به راه بیفتیم تا او نیز پس از خاموش کردن بقایای آتش اجاق به همراه دوستش علی و آن یکی علی، باجناق برادرم به ما ملحق شوند. بزرگترین اشتباه در آن روز با قبول این مورد از طرف من صورت گرفت و ما به راه افتادیم. علیرغم سرعت پایین ما در طی مسیر و تعلل های مکرر من به بهانه نشان دادن محلهای زیبای مسیر به دوستان جدید، گروه آخر به ما نرسیدند. با رسیدن به رود ورودی از آبشار سمت چپ که تقریبا میانه مسیر ما محسوب میشد من پیشنهاد دادم تا دوستان به داخل دره و نزدیکی آبشار رفته و زیبایی های آن را ببینند که آنها هم تقریبا یک ساعت مشغول اینکار بودند ولی باز هم خبری از گروه آخر نشد. در اینجا بود که من واقعا نگران شدم. البته حضور دو علی در کنار کامران که یکی کوهنورد و دیگری قوی جثه بود به همراه تجربه و قدرت بدنی فوق العاده کامران کمی باعث تسلی من بود ولی باز هم دلیل تاخیر زیادشان را نمیدانستم. بسیار دوست داشتم که به عقب برگشته و به دنبال آنها میرفتم ولی حضور سه نفر نا آشنا به محیط و مسیر و لزوم رساندن آنها به محل استقرار پیش از غروب آفتاب مانع از این کار میشد. از طرفی گروه ماهیگیران هم با سرعت زیادی جلو رفته و ما هیچگاه در طول مسیر تا محل اطراق به آنها نرسیدیم.
در نهایت ما در ساعت ۱۹ به محل اطراق رسیدیم و پس از استراحتی کوتاه و برداشتن دو هدلامپ و باطری اضافه به همراه مسعود به سرعت مسیر رفته را بازگشتیم. پیش از این کار به فرهاد سفارشات لازم را کرده و از او خواستم که همگی در محل اطراق و نزدیک هم مانده و به هیچ وجه متفرق نشوند. مشکل بزرگ در اینجا بود که چادر ها و قابلمه های غذا پزی نزد کامران و علی ها بود و عملا تا رسیدن آنها امکان برقراری کمپ و تهیه شام وجود نداشت.
در دستورالعملهای شرایط اضطراری که در شب اول توسط کامران برای نفرات جدید گروه شرح داده شد عنوان شده بود که در صورت تاخیر در بازگشت افراد به محل اطراق کسی اجازه ندارد به دنبال آنها برود و تنها باید منتظر آنها بمانند و این پیشبینی تنها برای جلوگیری از اضافه شدن مشکلی جدید و گم شدن نفرات بیشتر در تاریکی شب دره بود.
من و مسعود بیش از ۱۱ سال است که یکدیگر را میشناسیم. آشنایی ما هم در مسیر دریاچه گهر و سپس همین دره نیگا صورت گرفت. مسعود حدود ۱۶ سال در آمریکا زندگی کرده و مجدد به ایران برگشته است و دارای روحیه ای طبیعت دوست و حامی حیوانات است. از طرفی با شرایط حضور در طبیعت و کنارآمدن با آن آشنا است. ما دو نفر با سرعت زیادی تقریبا نیمی از مسیر طی شده آن روز را که معمولا در حدود ۲ تا ۳ ساعت آن را میپیمودیم بازگشتیم. در طی مسیر از دو گروه دیگر هم که در دره اطراق کرده بودند راجع به گروه جامانده پرسیدیم که اظهار بی اطلاعی کردند. در این میان با توجه به ماهیت خاص دره در آن مکان که در بعضی نقاط امکان عبور از هر دو طرف دره و یا عبور از قسمتهای مرتفع تر دامنه وجود داشت نگرانی دیگری که عبور بدون اطلاع ما از گروه جامانده بود هم به نگرانی های ما اضافه شد. با رسیدن به ساعت هشت و نیم و تاریک شدن دره نگرانی من و مسعود از پیدا نکردن گروه آخر بیشتر شد و در نهایت قرار شد که تا دره آبشار میانه راه رفته و تا ساعت ۱۰ شب در آنجا منتظر شده و در صورت نرسیدن گروه به نزد بقیه بازگشته و دوباره در صبح روز بعد بازگردیم.
دقایقی از ساعت هشت و نیم گذشته بود که مسعود متوجه دوستانمان در حال حرکت در سمت مقابل رودخانه گردید. خوشحالی ما از دیدن آنها و اطمینان از سلامت آنها غیر قابل وصف بود. آنگونه که بعدا برایمان گفتند بلافاصله بعد از راه افتادن از محل کمپ قبلی و در فاصله کوتاهی از آنجا بدنبال در رفتن سنگی از زیر پای کامران پای او مجددا پیچ میخورد و آنها مجبور میشوند حدود یک ساعت تا تسکین درد او و توانایی وی برای راه افتادن مجدد توقف کنند. این اتفاق ساعتی بعد نیز برای بار دیگر تکرار شده و در نهایت آنها مجبور میشوند با احتیاط بیشتر ولی بسیار کند بقیه مسیر را طی کنند. در هر صورت ۳ ساعت بعد و در حدود ساعت یازده و نیم به محل اطراق جدید رسیده و به سایر دوستان ملحق شدیم تا بار دیگر شبی را با خنده و شادمان سپری کنیم. روز بعد هم با حرکتی آرام که با توقفهای مکرر برای آبتنی دوستان در چاله های متعدد و فوق العاده هوس انگیز رودخانه همراه بود مسیر را به انتها برده و پیش از غروب آفتاب به دورود رسیدیم. در این میان برای اولین بار موفق شدیم مسیر خاکی روستای تی و عمارت به دورود را در روشنایی روز ببینیم و همانگونه که حدس میزدیم مسیری مرتفع، زیبا و همچنین هولناک برای ما که همیشه آنرا در تاریکی شب میپیمودیم بود.
با توجه به عکسهای متعددی که در سالهای گذشته از این مسیر انداخته بودم در برنامه امسال زیاد عکاسی نکردم و تنها به انداختن عکسهایی از قسمت انتهایی مسیر که در سال گذشته به علت سقوط در آب و سوختن دوربینم از دست داده بودم پرداختم. در حقیقت در این سفر تمرکزم بیشتر بر عکاسی و فیلم برداری از صحنه های زیر آب بوسیله دوربین جدیدم بود که خیلی هم خوب از آب در نیامد ولی به هر حال تعدادی از عکسهای مناظر جدید و همچنین سه قطعه از فیلم های گرفته شده را در زیر قرار میدهم.

در مسیر دره گردو

قسمت پایانی مسیر دره گردو بر لبه صخره ها

شهاب، از خوانندگان وبلاگ و ماهیهای صید شده اش

یکی از آبشارهای مسیر برگشت

صخره ای جالب در مسیر برگشت

ریزشی عظیم در مسیر بازگشت
کلیپ پیمودن قسمت آخر مسیر دره گردو
کلیپی از ماهی آزاد شده پس از صید
کلیپ شنای در رودخانه و بستر آن در زیر آب
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم تیر ۱۳۸۹ ساعت ۳:۴۷ ب.ظ  توسط نادرالحکما دواساز