گروه امسال ما ۱۰ نفره بود. البته تا یک هفته قبل قرار بود ۱۵ نفر باشیم که سه نفر از خوانندگان و دو نفر از اعضای قدیم نتوانستند برنامه خود را هماهنگ کنند و با انصراف آنها در نهایت صبح روز جمعه سوم تیر ۹ نفر در شهر دورود گرد آمدیم. طبق برنامه قرار شد یکی از دوستان هم به علت مشغله کاری از اواسط برنامه و در دره نیگا به جمع ما اضافه گردد. این مسئله مشکلاتی را در حمل بار برای ما پیش آورد. حدود ۱۰۰ کیلوگرم بار عمومی برای ۱۵ نفر در این سفر تدارک و بسته بندی شده بود که با کاهش نفرات مجبور به تعدیل آن شدیم. از طرفی دو نفر دیگر از منصرفان هم گفته بودند که در صورت رفع مشکل در دره نگار به ما اضافه خواند شد که به همین دلیل ما مجبور بودیم سهم آنها را هم با خود حمل کنیم. بدین ترتیب کوله پشتی های هر یک از ما در شروع سفر وزنی بین ۲۲ تا ۲۵ کیلوگرم داشت. تنها تسلی دل ما برای حمل این بار سنگین آن بود که تا بالای گردنه تاپله را با ماشین رفته و کل مسیر پیاده رویمان سرازیر خواهد بود.

تقسیم بار، پارکینگ راه آهن دورود
پس از صرف صبحانه و پارک ماشین ها در پارکینگ راه آهن دورود، با اجاره یک دستگاه مینی بوس به سمت الیگودرز و تنگ تاپله به راه افتادیم. نکته جالبی که در این سفر متوجه شدیم برقراری خط مینی بوس بین الیگودرز و تنگ تاپله بود که با دریافت نفری ۵۰۰۰ تومان این مسیر را یک بار در روز طی میکند. اولین شوک در برنامه امسال را راننده خوش غیرت مینی بوس به ما وارد کرد. ایشان که به نظر میرسید خیلی با مینی بوسشان رو در بایستی دارند و مسیر را بسیار آهسته و با احتیاط طی میکردند، با ورود به قسمت خاکی راه و پس از خروج از جاده الیگودرز به شول آباد، مینی بوس را متوقف کرده و به هیچ عنوان حاضر نشد ما را جلوتر ببرد. میگفت مینی بوس نمیتواند این راه را طی کند و در بازگشت باید چند میلیون تومان بابت تعمیر مینی بوس هزینه کند. هر چه ما گفتیم که این مسیر را قبلا با مینی بوس طی کرده ایم و حتی تعدادی از عشایر منطقه هم عنوان کردند که خط مینی بوس در این مسیر دایر است به خرج آقا نرفت که نرفت. ما را پیاده و کرد و برگشت.!!!
گروه ما حیران از این واقعه کوله ها سنگین را بر دوش نهاده و شروع به پیمایش مسیر ۱۵ کیلومتری تا بالای تنگ تاپله نمود. پس از طی دو کیلومتر با راننده یک وانت از عشایر ساکن در دره دزدان به توافق رسیدیم تا ما را به بالای گردنه برساند و بدین ترتیب ساعت ۱۳.۳۰ پیاده روی ما به سمت دریاچه گهر آغاز شد.

ابتدای مسیر در تنگ تاپله

دریاچه گهر کوچک – کره گهر

دریاچه گهر کوچک – کره گهر
با رسیدن با دریاچه گهر کوچک، قرار شد توقفی دو ساعته به منظور استراحت داشته باشیم که عملا همه قلاب به دست در اطراف دریاچه به تقلا پرداختند. ساعت ۱۹ مجددا به راه افتاده و ساعتی بعد همگی در کنار دریاچه اصلی گهر بودیم ولی رسیدن به سمت دیگر دریاچه و محل اطراق تا ساعت ۲۱.۳۰ طول کشید.

غروب گهر
دو شب در کنار دریاچه بودیم و به گردش و ماهیگیری پرداختیم و صبح روز یکشنبه پنجم تیر به سمت دره حرکت کردیم.

آماده برای حرکت

پیش به سوی دره نیگا

قسمت انتهایی دره گردو
با رسیدن به محل اطراقمان در دره نیگا با صحنه ناراحت کننده ای مواجه شدیم. مشخص بود که یک گروه به تازگی در آنجا اطراق کرده بودند و متاسفانه محلی که ما همیشه بدون جای گذاشتن کوچکترین اثری آنرا ترک میکردیم به شدت به هم ریخته و تبدیل به زباله دانی شده بود. با وجود اجاق نسبتا مناسب ما در آن محل، در دو محل دیگر که محل چادر زدن ما بود هم آتش روشن کرده بودند و حجم خاکستر نشان میداد که برای خودشان یک جنگل کامل را سوزانده اند. همه جا هم پر بود از انواع پلاستیک و قوطی کنسرو و ته سیگار. داخل جوی آبی که از آن آب مصرفیمان را برمیداریم هم از انواع باقیمانده غذا و بقایای مرغ پر بود. از دیدن این صحنه به شدت ناراحت شدیم و با دو سه ساعت تلاش دو باره همه چیز را به شکل اول درآوردیم. سخت ترین کار هم در این میان جابجایی حجم زیادی از خاکستر برای آماده سازی مجدد محل چادرهایمان بود. به هر حال چادرها نصب، اجاق برقرار و زندگی بار دیگر آغاز شد، حمام صبحگاهی، گردش، ماهیگیری و سبزی پلو ماهی.

حمام صبحگاهی

ماهیگیری بگیر و رها کن!!!

بفرمایید شام
طبق قرار قبلی من و سیامک دوشنبه صبح برای راهنمایی دهمین نفر نیمی از مسیر دره گردو را بالا رفته و با اضافه شدن ایشان به محل اطراق برگشتیم. طی دو روز باقیمانده صحبت هایی در مورد مسیر برگشت پیش آمد و با توافق همه قرار شد به جای ادامه مسیر دو روزه در دره نیگا، از دره گردو بالا آمده و به یک روزه به دورود برویم. با توجه به شیب زیاد این مسیر هماهنگی صورت گرفت تا ساعت ۹ صبح روز چهارشنبه و بعد از جمع آوری کمپ، به راه بیفتیم. در میانه مسیر، ساعتی را در کنار چشمه گردو استراحت کرده و مجددا به راه افتادیم تا در ساعت ۱۴.۳۰ به چشمه خیه و محل پارکینگ آن رسیدیم. با توجه به تعطیلی دو روزه پیش رو و حجم بالای مسافران گهر در آن زمان به سهولت وانتی برای برگشت به دورود کرایه کرده و ساعتی بعد در کنار ماشینهایمان در پارکینگ راه آهن بودیم.

در مسیر بازگشت – عبور از رودخانه

در مسیر بازگشت – ورود به قسمت صخره ای مسیر

در مسیر بازگشت – بر فراز صخره ها

در مسیر بازگشت – بر فراز صخره ها

در مسیر بازگشت – استراحت در جوار چشمه گردو

در مسیر بازگشت – صعود نفس گیر

در مسیر بازگشت – صعود نفس گیر

در مسیر بازگشت – آخرین عکس یادگاری
طبق معمول و پس رسیدن به دورود باید به حمام، رستوران و بستنی فروشی میرفتیم ولی همه حمامهای عمومی شهر به دنبال طرح هدفمندی یارانه ها تعطیل شده بودند و رستورانها هم در آن ساعت (۴ بعد از ظهر) غذا نداشتند. ما هم دق دلی همه اینها را سر بستنی، فالوده، آب هویج و شیرینی خامه ایهای یک قنادی در آورده و خسته از ۶ روز تلاش با دوستان عزیزمان خداحافظی کرده و هر یک به سمت گوشه ای دیگر از ایران به راه افتادیم.

زندگی شیرین میشود – قنادی .... دورود
در پست بعد میخوانید:
اندر احوالات گهر و نیگا ۹۰
یکی میگفت در شهر ما سالی ۱۳ ماه باران میآید. گفتند سال که ۱۲ ماه بیشتر ندارد.گفت ۱۲ ماه باران می آید، یک ماه هم چکه میکند.!!!
حکایت گهر رفتن ماهم اینجوری شده. یک هفته میریم سفر، ۵۱ هفته در موردش حرف میزنیم. هنوز به خونه نرسیده و عرقمون خشک نشده همه، شامل حضار و غایبان منتظر گزارش سفر هستند و مرتب یاد آوری میکنند. این میان اصرار حضار در گروه جالب است که انگار همه منتظرند ببینند من در گزارشم در موردشان چی مینویسم و چه متلکهایی بارشان میکنم. خودشان تنشان میخارد، ماهم که همیشه آماده خدمت رسانی هستیم.....
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۴۴ ب.ظ  توسط نادرالحکما دواساز