کی میگفت در شهر ما سالی ۱۳ ماه باران میآید. گفتند سال که ۱۲ ماه بیشتر ندارد.گفت ۱۲ ماه باران می آید، یک ماه هم چکه میکند.!!!
حکایت گهر رفتن ماهم اینجوری شده. یک هفته میریم سفر، ۵۱ هفته در موردش حرف میزنیم. هنوز به خونه نرسیده و عرقمون خشک نشده همه، شامل حضار و غایبان منتظر گزارش سفر هستند و مرتب یاد آوری میکنند. این میان اصرار حضار در گروه جالب است که انگار همه منتظرند ببینند من در گزارشم در موردشان چی مینویسم و چه متلکهایی بارشان میکنم. خودشان تنشان میخارد، ماهم که همیشه آماده خدمت رسانی هستیم.....
همانطور که در پست قبل نوشتم گروه ما در برنامه امسال ۱۰ نفر بود که از این تعداد ۲ نفر برای بار اول به دریاچه گهر و دره نیگا می آمدند. دو نفر دیگر قبلا به دریاچه رفته بودند ولی دره را ندیده بودند. سه نفر برای بار دوم، دو نفر برای سومین بار و من هم برای بار چند دهم به این مکان میرفتیم. خوشبختانه برنامه امسال بدون بروز مشکل حادی به پیش رفته و به اتمام رسید و تنها بعضی موارد کوچک مانند پیاده کردن ما در میانه مسیر توسط راننده مینی بوس و قال گذاشتن ما وسط کوهستان، به همراه چند مورد جزئی از اسهال و استفراغ شدید!!! در بین اعضا پیش آمد که با درایت اعضای گروه و راهنمای آن!!! همگی حل شدند.
کمپ ما از بالای کوه
حاضران در برنامه به ترتیب حروف الفبای فرنگی نام کوچک:
عقیل حسینی
ایمیلی از یک خواننده وبلاگ داشتم که ضمن درخواست حضور در برنامه امسال خود را آشپز همایونی معرفی کرده بود. ما هم که شکمو، پس بلافاصله اسم ایشان به گروه اضافه شد. این یار خراسانی ما که در رشته حقوق بین الملل تحصیل کرده است، دو هفته قبل از برنامه ما به همراه گروه دیگری به دریاچه گهر رفته بود ولی خیلی از آن برنامه ناراضی بود که امیدواریم با ما به او خوش گذشته باشد. خصوصا که در شب آخر ایشان کسری ماهی های صید شده توسط من و پردیس را هم جبران کرد تا شام به همه برسد و از این بابت حسابی کیفور بود.
عقیل
نکته جالب در مورد عقیل اطلاعات بسیار خوب او در مورد گیاهان و استفاده های خوراکی و دارویی از آنها بود. همانند سایر آقایان وکلا باید با دقت مضاعف با ایشان بحث میکردی وگرنه کمتر از دکتر شریفی کمیته انضباطی فوتبال مقالطه بازی پیش نمیآمد. در مورد آشپزی هم باید بگویم تا اواسط برنامه ما دستپخت ایشان را ندیدیم که بالاخره با تشکیک صورت گرفته از طرف من ایشان مجبور شد هنر خود را به دیگران نشان دهد.
آشپز همایونی
عقیل که به گفته خودش حدود یک سال است که ماهیگیری را به صورت جدی دنبال میکند در این برنامه به نوعی ما را یاد علی سیبیلو در برنامه های سالهای قبل می انداخت. خصوصا که کلکسیونی از لوازم ماهیگیری به همراه داشت که بیشترشان در این سفر کارآیی نداشت و فقط بار اضافه بودند. البته با بالا رفتن تجربه به تدریج لوازم ایشان محدودتر و در عوض کاربردی تر خواهند شد. یکی از تجربیات ارزنده ایشان در این سفر هم مربوط به استفاده از پوتین گورتکس میشود که به علت خارج نشدن آب از آن بنده خدا مجبور بود پس از هر بار عبور از رودخانه آب آنها را خالی کند.
آخر عاقبت استفاده از پوتین نا مناسب
علی بهشتی

علی همان بود که در برنامه های قبلی بود، البته حرفه ای تر. طبق معمول استفاده مبسوطی از آب شفاف و روان رود داشت و هر از چند گاهی نیز به صورت ضربتی قدرت ماهیگیری خود را به رخ دیگران میکشید.
بهزاد جیلانچی
آقا بهزاد رو باید از متن ایمیلی که از ایشان در پست قبلی قرار داده بودم بشناسید. مسن ترین فرد گروه (۲ سال مسن تر از من) و یک اصفهانی تمام عیار که لهجه شیرین و شوخ طبعی اش گرمی بخش محفل ما بود و البته برای من و برادرم فرهاد، یاد و خاطرات خانواده پدری در شهر اصفهان را زنده میکرد.
بهزاد
بهزاد که مهندس پتروشیمی است برای اولین بار بود که به دریاچه گهر و دره نیگا می آمد و تازه در این سفر متوجه شد که چرا به سبک ماهیگیری ما، ماهیگیری ورزشی میگویند.
بهزاد
بهزاد به همراه خود یک چوبدست جالب هم داشت که از آن با عنوان عصای موسی یاد میکرد. البته ما از آن معجزه خاصی ندیدیم و هیچ آبی در مسیر ما شکافته نشد و نهایتا در آخرین لحظات سفر هم شکست.
بهزاد و عصای موسی

عصای شکسته
و در آخر من و بهزاد سر معنی کلمه "سیبه" اختلاف داشتیم. یکی میگفت میشود کوچه بن بست و دیگری میگفت میشود کوچه طاق دار. خوانندگان اصفهانی لطفا در این مورد داوری کنند.
فرهاد
فرهاد
برادر من که در مورد او در سال گذشته هم نوشته ام. در برنامه امسال تقریبا بیشتر اوقات با شهاب مشغول ماهیگیری بوده و تهیه ماهی برای شام معمولا به عهده این دو بود.

فرهاد در انبار اسلحه
من در طول برنامه ها باید حسابی هوای این برادر کوچکتر و عزیز دردونه مادرم رو داشته باشم، خصوصا با کلکسیون مصدومیتهای ورزشی متعددی که دارد و از همه بدتر مشکل دیسک کمر، باید مراقب بود که در طول سفر هم مصدوم نشود. امسال هم خوشبختانه فرهاد بدون هیچ مشکلی این برنامه را به پایان رساند ولی تنها یک هفته بعد به دنبال یک تکل در بازی فوتبال، رباط صلیبی پاره کرد و فعلا تا اطلاع بعدی مصدوم است.

فرهاد مصدوم
محمد زمانی

محمد
محمد که برای دومین سال همراه ما بود، حسابی برای خودش جولان داد و ادای راهنماهای حرفه ای رو برای دیگر تازه واردان در آورد. البته روز اول نزدیک بود حسابی حالش گرفته بشه و به علت ورود آب به دوربینش که باعث از کار افتادن آن شد خیلی ناراحت بود ولی خوشبختانه دوربین بعد از استراحتی یک روزه دوباره به کار افتاد و محمد را سر حال آورد.

محمد
وظیفه اصلی محمد در گروه ما دوربین داری و ثبت لحظات خاطره انگیز است که باید از او به این دلیل سپاسگذار باشیم. البته به همراه فرهاد و شهاب هم به ماهیگیری مشغول بود.

این ماهیگیران خشن!!!
محمد سبک وزن ترین فرد گروه ما بود و به همین دلیل در پاره ای از نقاط برای عبور از رودخانه به کمک افراد سنگین وزن نیاز داشت که خوشبختانه از این حیث به هیچ عنوان کمبودی نداشتیم.

عبور از رودخانه با کمک سیامک
محمد تنها فرد گروه بود که وخامت حال ناشی از اسهال و استفراغ او منجر به تزریق دارو شد. تزریقی که در زیر نور چندین چراغ قوه و هد لایت و در جلوی دوربین های خبری صورت گرفت و هیچ بعید نیست فیلم این تزریق بوسیله بلوتوث در گوشیهای دیگران دست به دست شود مگر اینکه محمد بتواند هر چه زودتر حق پخش انحصاری آنرا بخرد.

امداد رسانی در کوهستان
و در نهایت محمد از من قول گرفت که عکسی دو نفره از خودمان را در وبلاگ قرار دهم.

من و محمد
مجتبی هارونی
مجتبی
این آقای مهندس که اصالتی بختیاری دارد اولین نفر جدید از خوانندگان بود که به لیست مسافران امسال اضافه شد و از پائیز پارسال تا روز عزیمت هفته ای سه بار برنامه را از من سوال میکرد.!!!! به گونه ای که با خودم گفتم صد رحمت به محمد زمانی.

مجتبی و زنجیر ماهیهای شام
مجتبی برای اولین بار به این منطقه می آمد و بیشتر تجربیاتش به ماهیگیری با طعمه در رودخانه هراز بازمیگردد. او هم مانند عقیل تجربیات مفید و بعضا دردناکی را در این سفر به دست آورد تا دفعه بعد حکمت توصیه من برای پوشیدن پیراهن آستین بلند در طی برنامه را بداند و دیگر نپرسد که چرا من با تی شرت آب تنی میکنم. تجربه حمل کوله با پوست آفتاب سوخته کتف و کمر واقعا دردناک است و امیدوارم همه طبیعت گردان به آن توجه داشته باشند. همچنین او هم باید مانند اکثریت اعضای دیگر گروه به فکر کاهش وزنش برای راحتی صعود مسیر برگشت باشد.
مجتبی آفتاب سوخته
پردیس ثانی
پردیس
من و مهندس ثانی بیش از دو سال است که با هم در ارتباطیم و به تبادل تجربه در مورد مکانهای ماهیگیری میپردازیم. پردیس کوهنورد و ماهیگیری حرفه ای است و در بیشتر نقاط ایران ماهیگیری کرده است. او از میان برنامه و در دره نیگا به جمع گروه اضافه شد و برای راهنمایی او در مسیر، من و سیامک نیمی از مسیر دره گردو را بالا رفتیم و به اتفاق برگشتیم. همانطور که قبلا هم گفته ام قسمت انتهایی مسیر دره گردو بر روی لبه صخره هایی با ارتفاع بیش از ۱۰۰ متر قرار دارد و اشتباه در پیدا کردن مسیر به پرتگاههای خطرناکی ختم میشود. اشتباهی که پردیس هم تنها دو روز بعد از عبور از این مسیر انجام داد و زمانی که جلوتر از دیگران بود مسیر برگشت را اشتباه رفت که به خیر گذشت.
شهاب اطمینان

شهاب
شهاب برای بار دوم همراه ما بود. البته یه کم زیادی با بقیه خودمونی شده و من رو قال میگذارند و با هم به ماهیگیری میروند. من جمله هفته بعد از بازگشت به همراه مجتبی به علت ماهیگیری در محل ممنوعه در رودخانه هراز گیر شکاربان افتادند. البته پروانه داشتند و از ممنوعیت آن مکان هم بی اطلاع بودند ولی مجبور شدند ماهی شام شکاربانان را بدهند تا خلاص شوند.!!!

شهاب و ماهیهای صید شده
شهاب هنوز هم بسیار دوست داشتنی، مودب و خوشرو است. نکته منفی او هم همین است که آدمی به این بی خاصیتی که هیچ ایرادی ندارد در بین ما چکار میکند؟
سیامک عظیمی

سیامک
سیامک رفیق فابریک شهاب است ولی اخلاقشان زیاد به هم نمیخورد. برعکس شهاب، سیامک هیچ علاقه ای به شکار و ماهیگیری ندارد و برخلاف سیامک که با توجه به رشته اش، مهندسی الکترونیک، همیشه به دنبال تکنولوژی جدید و در حال ور رفتن با لوازم الکترونیک همراهش است، شهاب میانه ای با دستگاههای الکترونیک جدید ندارد. شاید اگر شهاب مهندس کامپیوتر نبود میزان استفاده اش از تکنولوژی را میشد با یک نفر از عصر حجر مقایسه کرد.!!!! حالا چه جوری این دو تا با هم کنار میان و به قول دوستان لباس زیرشان را روی یک بند پهن میکنند خدا عالم است.

شهاب، نادرالحکما دواساز و سیامک
سیامک به تازگی از سفری کاری به چین بازگشته بود و به شدت از طرف من و شهاب در مورد برنامه و عکسهای آن سفر مورد هجوم و شوخی بود. او در این سفر هم طبق معمول بیشتر دوربین به دست در حال شکار لحظات بود. خصوصا که امسال یک دوربین DSLR نیکون D550 هم به همراه داشت.
سیامک و دوربینش
نادرالحکما دواساز
فکر نمیکنم لازم باشد چیز زیادی در مورد خودم بنویسم و احتمالا همه من را از نوشته های قبلی وبلاگ میشناسند ولی بالاخره من هم در گروه بودم.

آماده برای مسیر بازگشت
این برنامه برای من از یک جهت خاص بود و آنهم عدم حضور کامران بود. این برای اولین بار بود که من بدون کامران به دره نیگا میرفتم و جای خالی او برایم به شدت حس میشد.
مسئولیت همراه بردن دوستان و افراد جدید به همراه استرس و نگرانی از بروز مشکلات جدی در طی برنامه واقعا انرژی فرد را تخلیه کرده و عملا امکان لذت بردن از مواهب طبیعی را سلب میکند. هر چند که سالهاست تنها برای دیدن و استفاده از طبیعت و همچنین لذت حضور در جمع دوستان به چنین سفرهایی میروم و دیگر ماهیگیری برایم خیلی مهم نیست.
به هر حال پرونده گهر و نیگا ۹۰ هم بسته شد، هرچند که صحبت در مورد آن حالا حالا ها ادامه خواهد داشت و سوتی های رخ داده در آن در سالهای بعد برای دیگران تعریف شده و مایه مزاح خواهد بود.

خداحافظ نیگا
قرار بود افراد حاضر در این برنامه هر یک نظر شخصی خود را در مورد آن برای درج در وبلاگ برایم ایمیل کنند که تنها بهزاد این کار را انجام داد و اینهم ایمیل او:
دکتر جان سلام
قبل از هر چیز باید خالصانه از شما تشکر کنم به خاطر همه زحماتی که کشیدید. و اما بعد:
بسیار لذت بردم از همراهی شما و همه دوستان خوبی که در این سفر افتخار آشنائیشان نصیبم شد. هفته ای بس خاطره انگیز و دلنشین بود. گروهی خوب با اعضایی با شخصیت و دوست داشتنی از خودت که الحق لیدری شایسته بودی تا علی با اون شخصیت دوست داشتنیش. فرهاد پشمالو با چهره معصوم ولی کمی ناقلا. شهاب خدای ادب و متانت. سیامک عزیز و محجوب و صد البته از چین برگشته. مجتبی کوچولوی خندان جهش یافته. محمد فلفل نمک گروه. کسی که اگه نباشه بقیه نمیدونند به کی گیر بدند. عقیل پسر با ادبی که هنوز جا برای بزرگ شدن داره. خلاصه هفته ای دلچسب و خاطره انگیز بود. به امید تکرار آن.
بهزاد جیلانچی
سوتی و کل کل
همانطور که قبلا هم گفته بودم، هر گونه سوتی عملی و یا گفتاری در جمع ما عواقب سنگینی داشته و بعضا سالها و شاید حتی بعد از فوت افراد نیز از آن یاد گردد. برای آشنایی با این موضوع عکسی از فیسبوک یکی از دوستان و کامنتهای رد و بدل شده در مورد آنرا در اینجا میگذارم.
نکته جالب عکس العمل افراد تازه وارد است که جدا فکر میکنند بین افراد دعوا شده است (به کامنتهای اول بهزاد توجه کنید) ولی بعد خودشان هم راه می افتند.
عکس در شب آخر توسط سیامک انداخته شده است که به علت نداشتن سه پایه مجبور شده دوربین را بر روی یک سنگ قرار دهد. دوربین هم به اشتباه فوکوس را بر روی سنگ بزرگی که جلوی گروه بود انجام داده و عکس زیبایی از آن گرفته است. شهاب عکس را در فیس بوک قرار داد و من در زیر آن نوشتم:
این عکس سنگ است که چند موجود عجیب هم پشت آن در نور فلاش دیده میشوند.
بقیه ماجرا را خودتان ببینید.


در پایان هم دو کلیپ از این سفر را در اینجا قرار میدهم. مشکل اصلی در مورد کلیپها حجم آنهاست. برای مثال دوربین خود من با کیفیت HD و با حجم بسیار بالایی فیلم برداری میکند که مجبورم ابتدا فرمت فیلم را تبدیل کرده و کیفیت و اندازه آن را کاهش دهم تا برای دانلود مناسب باشد.
کلیپ اول مربوط به صید و رهاسازی یک قزل آلای رنگین کمان توسط من میباشد و کلیپ دوم هم مربوط به مسیر بازگشت و زمان ورود به صخره های مشرف به دره نیگا میباشد.
کلیپ اول-صید و رهاسازی قزل آلا
کلیپ دوم-زمان ورود به صخره های مشرف به دره نیگا
+ نوشته شده در یکشنبه نهم مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۹:۵۳ ق.ظ  توسط نادرالحکما دواساز