شهريور ۱۳۸۵ فرصتي دست داد تا به اردبيل برويم. اين سفر قرار بود در سال ۸۴ صورت بگيرد ولي به علت مخالفت مدير عامل با مرخصي يك هفته اي من تنها تا آستارا رفتيم و برگشتيم. در عوض در سال ۸۵ فرصت بيشتري داشتيم تا اردبيل و اطراف آنرا بگرديم. همچنين در مسير بازگشت نيز بر خلاف هميشه با فرصت مناسب و بدون عجله حركت كرده و هر جا كه ميخواستيم اطراق ميكرديم كه توقفي دو روزه در بندر انزلي هم از همين دست بود. عرفان و آرمين در آنزمان ۹ و ۴ سال داشتند و از اين سفر لذت بسيار بردند. گزارش اين سفر به همراه عكسهاي آن را به زودي و طي دو پست در وبلاگ قرار خواهم داد و در اين پست تنها به ماجراي قايق سواري در تالاب انزلي خواهم پرداخت.
۲۳ شهريور ۱۳۸۵ بعد از صرف نهار در رستوران شيلات بندر انزلي (جاي همه دوستان خالي)، با عبور از پلي كوچك وارد يكي از جزيره هاي مدخل تالاب شديم و براي قايق سواري به كنار يكي از راه آب هاي محل رفتيم. عرفان و آرمين در آنزمان هر دو از قايق سواري ميترسيدند و زياد مايل به اينكار نبودند ولي با اصرار ما و تعريف از زيباييهاي تالاب قبول كردند كه سوار قايق شوند. در اسكله كوچكي كه در آن منطقه قرار داشت ۲ قايق متوقف بود، يك قايق چوبي معمولي و يك قايق تندروي سفيد. به محض رسيدن به آنجا آرمين گفت كه سوار قايق سفيد بشويم. مادرشان از قايقرانان در مورد هزينه قايق سواري و تفاوت كيفيت سواري آنها پرسيد. يكي از قايق رانان گفت كه قيمت سواري با قايق قديمي ۱۵۰۰۰ تومان و قايق تندرو ۲۰۰۰۰ تومان است. هر دو تا نزديكي آبكنار خواهند رفت ولي با قايق قديمي اين مسير ۲۰ دقيقه و با قايق تندرو ۱۵ دقيقه طول خواهد كشيد.
شور خانوادگي خيلي زود به نتيجه رسيد و با توجه به قيمت پايينتر و همچنين زمان بيشتر استفاده از قايق قديمي راي به آن داده شد. عرفان هم به علت سرعت كمتر آن قايق كه مسلما با ترس كمتري!!! براي او همراه بود با آن موافق بود ولي آرمين گوشش به اين حرفها بدهكار نبود. او اصرار داشت كه سوار قايق تندروي سفيد شود ولي در بغل من كاري از دستش بر نمي آمد. پس از پوشيدن جليقه نجات وارد قايق قديمي شده و داخل آن نشستيم. آرمين هم با اخم كامل به نشانه اعتراض و بدون كمترين صحبتي سرش را پايين انداخته و در بغل من نشسته بود. در اينزمان قايقران شروع به هندل زدن جهت روشن كردن موتور قايق كرد ولي موتور روشن نشد. پس از چند بار هندل زدن او، ناگهان آرمين با لبي خندان و در حالي كه برقي در چشمهايش ميدرخشيد سرش را بالا آورده و رو به من گفت: قايقش خرابه، بريم سوار اون يكي بشيم.
ديگر نتوانستم با او مخالفت كنم و به مادرش گفتم كه خدا نميخواهد دل اين بچه را بشكند. با قايق ديگر برويم. آرمين كه انگار بال در آورده بود سريع به داخل قايق ديگر پريد و ما هم به دنبال او سوار شديم. از راننده قايق خواستيم كه جهت استفاده بيشتر ما از مناظر آرامتر براند و او هم قبول كرد. قايق حركت نرمي داشت به گونه ايكه پس از چند دقيقه آقا پسرها شير شده و از قايقران خواستند كه سريعتر رانده و از قايقهاي ديگر سبقت بگيرد. لحظات خوشي بود و تقريبا به انتهاي مسير رسيده بوديم و قايق بايد دور ميزد كه ناگهان ...
با چند صداي پت پت و ريپ زدن قايق متوقف و موتور آن خاموش شد. ناگهان سكوت همه جا را گرفت. بچه ها با نگاهي آميخته به ترس به من نگاه كردند و من درحاليكه نميتوانستم جلوي خنده خود را بگيرم به آنها گفتم كه اينهم از قايق تندرو كه ميخواستيد. خوشبختانه در آن منطقه موبايل ها آنتن داشت و قايقران پس از چند دقيقه تلاش براي راه اندازي قايق نهايتا با دوستانش تماس گرفته و درخواست قايقي براي بردن ما نمود. ما هم تا رسيدن آن قايق نيم ساعتي وقت داشتيم كه از مناظر اطراف لذت برده و بچه ها هم پشت رل قايق خاموش بنشينند.
پس از برگشت همه در مورد اصرار آرمين بر سوار شدن به آن قايق و خراب شدن آن شوخي كرده و او را دست ميانداختيم. و بدين ترتيب بود كه خاطره اي شيرين از اين قايق سواري در ذهن ما باقي ماند.

آرمين در هنگام صرف جوجه كباب در رستوران شيلات.!!!

قيافه آقا پسرها در زمان خراب شدن قايق

و دوباره شرايط عادي ميشود

زمان كنجكاوي و شيطنت فرا ميرسد

گل نيلوفر در تالاب انزلي

گل نيلوفر در تالاب انزلي

گل نيلوفر در تالاب انزلي

قايقران مبهوت در كنار موتور خراب قايقش

كمك از راه ميرسد. آرمين بر امر امداد رساني نظارت ميكند.!

كمك از راه ميرسد. آرمين بر امر امداد رساني نظارت ميكند.!
+ نوشته شده در سه شنبه نوزدهم آذر ۱۳۸۷ ساعت ۱۲:۴۳ ب.ظ  توسط نادرالحکما دواساز